کلبه ی دلشکسته ها







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات






نه می خوام بین من وبین دلش جنگ بشه....نه می خوام عشقی که اون نداره کمرنگ بشه....

من فقط یه چیزی ازخدامیخوام

واسه یه بارم که شده....دلش برام تنگ بشه...

چه غم انگیز است زندگی..



چه غم انگیز است بار سختی ها را به تنهایی به دوش کشیدن و رنج ها را در سکوت و انزوای

محض گریستن.

و چه تلخ است خنده آن زمان که می خندی تا گریه هایت را پنهان کنی.

و چه سخت است آرام و بی صدا در درون خود شکستن و چه عجیب است زندگی−همان

کودکی که ما را بسان عروسکی بازیچه خود قرار داده و هر زمان به سویی می کشد−

و تو آن زمان که رنج دیگران بر اندوهت می افزاید اما هیچ کس از رنج تو آگاه نیست،

آن زمان که در اوج اندوه پناهی جز سایه گاه دیوار سرد و خاموش نمی یابی،آن زمان که بار
غصه بر شانه هایت سنگینی می کند.

و انتظار کمک هیچ گاه به پایان نمی رسد،آن زمان که آرزوها را در گور سرد خاطرت دفن می
کنی و
بر چهره ات سیلی می زنی تا زیر ضربه های غم،خم به ابرو نیاوری،آن زمان که صدای

گنگ و مبهم خنده در گلو بر سر بغض های کهنه ات هجوم می آورد اما دستی نیست تا گره از بغض هایت بگشاید

آن زمان که در کوچه پس کوچه های تاریک زندگی ات تک ستاره ای فانوس راهت نیست،

آن زمان که هیچ کس صدای فریاد های بی صدایت را نمی شنود،


آن زمان که هیچ کس تو را حس نمی کند و آن زمان که هم زبان تو همدل دیگری است،

تنهایی را با تمام وجود حس می کنی.

و چه غم انگیز است تنهایی...

من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من
من خودم بودم و یك حس غریب
كه به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم دستی كه صداقت می كاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجره ای
كه به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند بی كسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افكار پلید
من به دنبال نگاهی بودم

كه مرا از پس دیوانگیم می فهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ
كه روم تا در دروازه نور
تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم می گفتم
تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمی دانستم
كه چه جرمی دارد
دستهایی كه تهیست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری كه به گلخانه نرست
روزگاریست غریب
من چه خوش بین بودم
همه اش رویا بود

و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود...

تنهاترین بودم.....لحظه های سردزندگی ام راباتنهایی میگذراندم........
تنها...غم تنهایی دردل داشتم،دیگرهیچ غمی جزاین نداشتم...گهگاهی که دلتنگ میشدم،باخدای خویش رازونیازمی کردم....ولحظه هایی که دلم میگرفت،چندقطره اشک میریختم ودلم خالی میشد......قلبم باخدابود...چشمانم بهانه ای نمی گرفت....ولحظه های زندگی ام راتنها...باغم تنهایی میگذراندم....
روزی آمدکه دلم اسیرشد...اسیردلی دیگر.......
لحظه های زندگیم دگرگون شد..همه ی زندگیم یادوذکرنام اوشد....تنهاغم ازدست دادن اودردلم بود....لحظه به لحظه دلتنگش میشدم....دلم می گرفت واینباربه جای اشک ریختن....زاروزارگریه میکردم.....
خداراازیادبرده بودم....زندگی ام عشق بود...وفقط عشق.
چشمانم لحظه به لحظه بهانه ی دیداراورامی گرفت....دلم میخواست دوباره باتنهایی باشم...غم عشق مرامیسوزاند....
امادیگرراهی نداشتم......
عاشق ماندم وعاشقانه نیزدرغم عشق سوختم....
عشق مرد...تنهایی رفت....وتنهاچندخاطره ی تلخ به جاماند........
دیگرنه عاشق بودم...نه تنها!
این باریک مجنون دل شکسته بودم..........
کسی که لحظه های زندگیش...سردوبی روح وکم حوصله شد.............وسهمش ازاین لحظه ها ........ناامیدی و گریه شد.



نظرات شما عزیزان:

arezoo
ساعت19:31---3 دی 1390
این روزهای دلخراشــــ



پر از صدای قِچ قِچ آرزوهــــــــا



زیر دندانهای آسیاب روزگــــــــــار



تکه تکه ، خرد می شونــــــــــــد



آهنگ روزهایـــــم



آغشته به تکرار همین خرده آرزوهاستـــــــــــ...!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط محمد حسینی در 19:7 | |